جدول جو
جدول جو

معنی دل سپاری - جستجوی لغت در جدول جو

دل سپاری
(دِ سِ)
حالت دل سپار. دل سپردگی. دلدادگی:
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
بر طمع دلستانی ماندم به دل سپاری.
فرخی.
رجوع به دل سپار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ)
دل سپارنده. سپارندۀ دل. که دل به معشوق سپارد:
من دل سپار و آن بت مه روی دلپذیر
کی جز به دل پذیر دهد دل سپار دل.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دلازاری. حالت و چگونگی دل آزار. آزرده دلی. آزرده خاطری:
روی زرد و دو رخ دو رود روان
ازروان زاری و دل آزاری.
؟ (از ترجمان البلاغۀ رادویانی).
زود بیند ز تو دل آزاری
هرکه یابد ز تو تن آسانی.
مسعودسعد.
نیست بر ناخن ما نقش دل آزاری مور
هرچه داریم به لخت جگر خود داریم.
صائب.
، ستمگری. بی رحمی. رجوع به دل آزار شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دل سیاه بودن. سیاه دلی. تیره دلی:
دل سیاهی دهند و رخ زردی
بهل این سرخ و سبز اگر مردی.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
سپردن ملک. تفویض مملکت. واگذاری کشور و پادشاهی به دیگر کس:
ای ملک ستانی که بجز ملک سپاری
با تو ندهد فایده یک ملک ستان را.
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ پُ)
دل پر بودن. حالت و چگونگی دل پر، بغض. کینه. کینۀ از پیش. خشمی بسیار و پنهان. بغضی مخفی. (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل. عداوت و دشمنی. حساب خرده.
- دل پری از کسی داشتن،بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن. خشمی سخت و پنهان از او در دل داشتن. بغض مخفی از کسی داشتن. خشمی بسیار و پنهان داشتن از کسی. کینۀ سخت از او در دل نهفته بودن. کینۀ از پیش داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، شاید به معنی امتلاء معده و رودل نیزبتوان استعمال کرد. شاعری گفته است در مقام خطاب به معشوق:
بازآی تا که با تو بگویم حدیث دل
کز تو مراست بس گله مندی و دل پری
گفتا علاج قطعی این کار مسهل است
گر دل پری ز چیست که مسهل نمی خوری.
؟ (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل آزاری
تصویر دل آزاری
آزرده خاطر کردن، ستمگری بیرحمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلسپار
تصویر دلسپار
سپارنده دل، دلدادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پری
تصویر دل پری
غمگینی اندوهگینی، خشمگینی غضبناکی
فرهنگ لغت هوشیار