دلازاری. حالت و چگونگی دل آزار. آزرده دلی. آزرده خاطری: روی زرد و دو رخ دو رود روان ازروان زاری و دل آزاری. ؟ (از ترجمان البلاغۀ رادویانی). زود بیند ز تو دل آزاری هرکه یابد ز تو تن آسانی. مسعودسعد. نیست بر ناخن ما نقش دل آزاری مور هرچه داریم به لخت جگر خود داریم. صائب. ، ستمگری. بی رحمی. رجوع به دل آزار شود
دلازاری. حالت و چگونگی دل آزار. آزرده دلی. آزرده خاطری: روی زرد و دو رخ دو رود روان ازروان زاری و دل آزاری. ؟ (از ترجمان البلاغۀ رادویانی). زود بیند ز تو دل آزاری هرکه یابد ز تو تن آسانی. مسعودسعد. نیست بر ناخن ما نقش دل آزاری مور هرچه داریم به لخت جگر خود داریم. صائب. ، ستمگری. بی رحمی. رجوع به دل آزار شود
دل پر بودن. حالت و چگونگی دل پر، بغض. کینه. کینۀ از پیش. خشمی بسیار و پنهان. بغضی مخفی. (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل. عداوت و دشمنی. حساب خرده. - دل پری از کسی داشتن،بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن. خشمی سخت و پنهان از او در دل داشتن. بغض مخفی از کسی داشتن. خشمی بسیار و پنهان داشتن از کسی. کینۀ سخت از او در دل نهفته بودن. کینۀ از پیش داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، شاید به معنی امتلاء معده و رودل نیزبتوان استعمال کرد. شاعری گفته است در مقام خطاب به معشوق: بازآی تا که با تو بگویم حدیث دل کز تو مراست بس گله مندی و دل پری گفتا علاج قطعی این کار مسهل است گر دل پری ز چیست که مسهل نمی خوری. ؟ (از فرهنگ لغات عامیانه)
دل پر بودن. حالت و چگونگی دل پر، بغض. کینه. کینۀ از پیش. خشمی بسیار و پنهان. بغضی مخفی. (یادداشت مرحوم دهخدا). دق دل. عداوت و دشمنی. حساب خرده. - دل پری از کسی داشتن،بغض او در دل به نهانی بسیار داشتن. خشمی سخت و پنهان از او در دل داشتن. بغض مخفی از کسی داشتن. خشمی بسیار و پنهان داشتن از کسی. کینۀ سخت از او در دل نهفته بودن. کینۀ از پیش داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، شاید به معنی امتلاء معده و رودل نیزبتوان استعمال کرد. شاعری گفته است در مقام خطاب به معشوق: بازآی تا که با تو بگویم حدیث دل کز تو مراست بس گله مندی و دل پری گفتا علاج قطعی این کار مسهل است گر دل پری ز چیست که مسهل نمی خوری. ؟ (از فرهنگ لغات عامیانه)